دیروز صبح ساعت سه از خواب بیدار شدم. مسواک زدم تا خوابم بپره و شروع کردم به درس خوندن. تا شب فقط دو تا چرت چهل و پنج دقیقهای، یکی قبل از اذان ظهر و یکی قبل از اذان مغرب زدم و بقیهش در حال درس خوندن... از نشستن پشت میز خسته شدم و بساطمو روی زمین پهن کردم. بیرون اتاق هم زندگی عادی در جریان بود. تا حدود دو شب مشغول درس خوندن بودم بعد به خودم اومدم دیدم هی مثل معتادا سرم تو کتاب فرو میره و عملا نه خوابم نه بیدار... گفتم بذار یه کم بخوابم. همونجا کنار بساط درس خوندن دراز کشیدم و یه پتو انداختم روم. نتیجه شد اینکه تا خود صبح هی بیدار بشم چند تا مدار تحلیل کنم و دوباره چرت بزنم و با این اوضاع نه درست حسابی خوابیدم نه درست حسابی درس خوندم. حالا همه اینا رو گفتم که تعریف کنم تو این چرتهای نصفه نیمه چه خوابایی دیدم:))
خیلی مسخره و عجیب و البته تیکه تیکه بود. اول خواب دیدم من و پریسا دوستم داریم با معلم کلاس پنجم من شوخی میکنیم و سوار ماشینش که از قضا تویوتا کمری هم هست شدیم و داریم ماشین رو میکوبیم به در و دیوار. خود خانم کاشانی هم تو خیابون وایساده و داره به این صحنه غش غش میخنده:/ بعد من رفتم پیش داداشم و براش تعریف کردم که خواب دیدم سوار ماشین معلم ابتداییم شدم. یعنی تو خواب میدونستم اون صحنه قبلی خواب بوده و یهو پسرعموم وارد شد و گفت کارت خیلی بد بوده من ازت شکایت میکنم:|
صحنه بعدی من و خانم نیکی کریمی:| رفتیم خونه قدیمی پدربزرگ پدری و میخواستیم نماز بخونیم. جانماز پهن کردیم و خواستیم شروع کنیم که خالهم که خودش داشت نماز میخوند هی میگفت نه قبله به سمت راسته و من و نیکی کریمی هی میخندیدیم که خاله وسط نماز داره حرف میزنه:/ بعد اون طرف سالن، امین حیایی وایساده بود و داشت نخ دندون میکشید و ما براش تعریف کردیم که خاله وسط نماز حرف میزنه که ایشون اصلا نخندید:/ بعد من رفتم طبقه پایین تا به عموم کمک کنم تو نقشه اوگاندا رو پیدا کنه و رضا یزدانی هم اونجا بود و داشت منو راهنمایی میکرد و همکله ناراحت بود که این چرا حرف میزنه من از صداش بدم میاد:))
دیگه همینا یادم مونده الانم نمیدونم چرا اینو اینجا نوشتم خودم قبل امتحان خوابمو مرور کردم خیلی خندیدم:) تنها بخشش که کمی منطقی بود اوگاندا بود چون دیروز به مامانم میگفتم میخوام تعطیلات برم اوگاندا و ایشان اذعان داشت که من قطعا نمیدونم اوگاندا کجاست و البته حق هم داشت. نمیدونم:))
عنوان هم بخشی از شعر فاخر استاد عمو پورنگ:)