ماهی سیاه کوچولو

در جستجوی خویشتن

ماهی سیاه کوچولو

در جستجوی خویشتن

این کاربر گاهی همان بچه شیر است که می‌ترسد با قدم یازدهم سرش دنگی بخورد به میله قفس. گاهی هم آن ماهی سیاه کوچولو است که بی خیال همه نمی‌شودها می‌رود که دنیا را ببیند و بشناسد.

هانیه بوی دارچین می‌دهد. شاید از این جمله به نظر برسد او ارادت ویژه‌ای به دارچین دارد و مثلا همیشه یک تکه چوب دارچین در قوری چای سیاه گیلان-که از قضا زادگاهش هم هست- می‌اندازد یا مثلا با سیب و دارچین کلوچه‌های بدشکل خوشمزه‌ای می‌پزد که عطر آن کل ساختمان پنج طبقه‌شان را پر می‌کند. بله؛ اتفاقا هانیه همه این کارها را می‌کند اما این دلیل نمی‌شود که او بوی دارچین بدهد، اتفاقا عطر شیرینی که همیشه به خودش می‌زند اصلا یادآور بوی دارچین نیست.

هانیه عاشق رنگ‌هاست. با رنگ‌ها زندگی می‌کند و برای آن‌ها به انتخاب خودش اسم می‌گذارد. طیف علایق گسترده‌ای دارد اما در روز تولدش به او یک جعبه آبرنگ 12تایی بدهید تا متوجه علاقه‌اش به رنگ‌ها بشوید. روزهای دبیرستان که کنارهم روی یک نیمکت می‌نشستیم، همان روزها که من اگر قصد می‌کردم جزوه‌ای بنویسم همه را با خودکار آبی کنکو می‌نوشتم، در جامدادی او تعداد قابل توجهی خودکار و روان نویس رنگی بود که همه را به قاعده استفاده می‌کرد و برای هر رنگ اسم می‌گذاشت؛ در حاشیه کتاب برای نوشتن نکات اضافه از روان نویس نارنجی پررنگی استفاده می‌کرد که نامش شادی بود. درس جدید استاد را با رنگ آبی فیروزه‌ای منحصر به فردی می‌نوشت که سپهر صدایش می‌کرد. سبز سدری تیره را با محبت لجن می‌نامید و یک قهوه‌ای خاص کم استفاده داشت که نامش دارچین بود.

هانیه به عدد روزهایی که کنار هم بزرگ شدیم رنگ و بو دارد. بعضی روزها بوی تند و رنگ پررنگ دارد و بعضی روزها هم عطرش ملایم‌تر است و هم رنگش، گاهی هم کم رنگ می‌شود و کم بو اما در این لحظه برایم بیشتر از همه بوی دارچین می‌دهد. شاید به این دلیل که قبل از نوشتن این متن به خاطره‌ای فکر کردم که در یک روز سرد بارانی پاییز، پای پیاده تا کافه لمیز رفتیم و لته خوریم با شیرینی دارچینی:)

 

پی‌نوشت: سلام و ارادت:)

صبح امروز وقتی به عادت چند ماه اخیر، داشتم پیش از شروع برنامه روزانه، آنچه در سرم می‌گذشت را در دفتر آبی قدیمی‌ام می‌نوشتم، دلم بهانه اینجا را گرفت. از صبح تا حالا کلمات در ذهنم رژه می‌رفتند ولی نمی‌دانستم بعد از چند ماه بی‌توجهی به پوشه blogging در گوشه سمت چپ بوک‌مارک بارِ مرورگرم، چه بگویم و چطور شروع کنم. فلذا راحت‌ترین راه را انتخاب کردم:) متن بالا دو سال پیش به عنوان تمرین یک دوره نویسندگی نوشته شده و خودم خیلی دوستش دارم^_^ هانیه رفیق بسیار عزیزم است که سابقه دوستی‌مان به حدود ده الی یازده سال پیش برمی‌گردد و آنچه خواندید در ستایش او نگاشته شده است.

خلاصه که ما هستیم خداروشکر:) 

به امید اینکه یادداشت بعدی به چند ماه بعد موکول نشود...

۰۲/۰۶/۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰
Fatemeh Asadi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی