از هر دری سخنی
بسم الله
به بهانه کم صدا کردن بازار مسگرهای درون سرم و پیوستن به چالش بیوسواس نوشتن که در وبلاگ چند نفر از بچهها دیدم، مینویسم؛ دوباره و از هر دری سخنی:)
برای آبان ماه دو تا هدف اصلی مشخص کردهام؛ یکیشان از جنس به پایان رساندن است و دیگری شروع کردن. در واقع اولی کشیدن یک دندان لق است، شاید راحت کنده شود شاید هم کلی خونریزی داشته باشد؛ در هرحال من از در دهان داشتن این دندان لق خستهام. بس است هرچقدر با زبانم با آن ور رفتم و هرروز یادآوری کردم که دندان لقی دارم. مقدمات کندنش را انجام میدهم و نتیجه را به خدا میسپارم. امید که بدون درد و خونریزی از شرش رها میشوم.
به دنبال محقق کردن اهداف مذکور، به تمرکز و دور شدن از فضای خانه احتیاج دارم؛ چند روزی به کتابخانهها سر زدم و بعد چند فضای اشتراکی تهران را تجربه کردم. امروز هم با یکیشان برای دو هفته آینده قرارداد بستم و میز و صندلی و کلید کمدم را دریافت کردم. قرار است تا آخر ماه هر روز پشت میزهای نارنجی بنشینم و پای لپتاپم کار کنم و بنویسم. برای بعدش هم بعدش تصمیم میگیرم.
قالب وبلاگم را از اول دوست نداشتم. بعدتر دیدم یک نفر قالبش را دقیقا به همین قالب تغییر داده، بیشتر از چشمم افتاد و بعدترتر نظری دریافت کردم که قالبم چشم را آزار میدهد. دیگر بیشتر نمیخواهمش و هربار که میخواهم متنی بنویسم، فکر قالب ناراحتم میکند و از نوشتن منصرف(یکی از صدها بهانه البته). فعلا تحملش کنید ان شا الله عوض خواهد شد هر موقع وقت و حوصله کنم.
باید همین روزها بروم یک نگهدارنده لپتاپ بخرم تا انقدر گردنم رو به پایین خم نباشد. همین الان که این متن را مینویسم، درد از گردن تا پشت کتفم را فرا میگیرد.«آخ» را قورت میدهم. این هم از آن خریدهایی است که مدتهاست باید انجام شود و هی به تعویق میافتد.
بیشتر از دوماه است که در خانه جدید ساکن شدیم. خانهای که مال خودمان است و دیگر لازم نیست نگران کوبیدن میخ به دیوار و افزایش سالانه اجاره بها باشیم؛ الحمدلله! هنوز خیابانهای اطراف را به خوبی بلد نیستم. اصولا وقتی مسیرها را به خوبی یاد میگیرم که خودم پشت فرمان نشسته باشم، دریغا که رفیق راهمان رانا، خرج خرید خانه شد. خدایا شما که خونه دادی، دمت گرم یک ماشین هم برسون:)
الان که من دارم اینجا در مرکز تهران مینویسم، همکله جایی در شمال غرب زیر سرم تزریق داروست و از احوالش خبر ندارم. بر خلاف تزریقهای پارسال، امسال همراهش نیستم. چون هم به لطف خدا تزریق سادهتر و کوتاهتر انجام میشود هم درخواست خودش این است که تمرکزم روی جلو بردن کارهایم و همان کشیدن دندان لق باشد. با آرزوی اینکه این آخرین مراحل تزریق باشد.
از اینکه انقدر درگیر روزمرگی خودم هستم و کاری به جز دعا و اندکی کمک مالی برای جبهه مقاومت از دستم برنمیآید خجل و شرمسارم.
درود .
نگهدارنده لپ تاپ را بهتر است حضوری بخرید .