خسته و گیج
دوست دارم بدونم هنوز هم کسی هست که با این شیوه جدید زندگی که کرونا برامون رقم زد کنار نیومده باشه یا فقط منم که انقدر سختم؟ مرور گذشته و فکر کردن به اینکه اگه کرونا نبود چقدر الان همه چیز متفاوت بود و کسلی و خمودگی که تا مرز افسردگی منو برد، وادارم کرده برای پیاده روی در مسیر توسعه فردی، کوچه پذیرش رو انتخاب کنم و ببینم دقیقا چی باعث میشه من انقدر دیر با شرایط اداپت بشم و باید چیکار کنم. از بد ماجرا مرکز مشاوره هم تقریبا دوماهه که به دلیل تعمیرات تعطیله و از اوایل اسفند خانم دکتر عزیزمو ندیدم. خلاصه که واقعا گیج و خستهام و برای اولین بار میخوام دست از توهم سوپرومن بودن بردارم و دست یاریم درازه به سمت دوستانی که حس میکنم میتونن کمکم کنن.
اما اون روی خوب قصه اینه که بین این حال بد تو زندگی فردی، آدمی پاشو تو زندگیم گذاشته که خیلی عمیق همو میفهمیم و فرکانسهای روحیمون خیلی به هم نزدیکه و از لذتهای این روزا لذت کنار زدن لایههای رویی و بیشتر آشنا شدن با عمق وجود یه آدمه... خیلی شناختی از عشق ندارم اما انقدر خوبه که میگم نکنه حسی که بهش دارم عشقه... خلاصه که اندک هیجان این روزهام هم صحبتی با این یار تپلیه:)
همچنان در نوشتن الکن و کمی هم خجالتیام اما تصمیم گرفتم بدون درنظر گرفتن چیزی فقط بنویسم و خیلی هم به کیفیت استفاده از افعال و واژهها فکر نکنم. ضمن اینکه همچنان دوست دارم بدونم شمایی که منو میخونی کی هستی و این روزا چه احوالاتی داری
مخلص
نه اینکه خیلی ما رو تحویل میگرفتی عسل بانو:)