ماهی سیاه کوچولو

در جستجوی خویشتن

ماهی سیاه کوچولو

در جستجوی خویشتن

این کاربر گاهی همان بچه شیر است که می‌ترسد با قدم یازدهم سرش دنگی بخورد به میله قفس. گاهی هم آن ماهی سیاه کوچولو است که بی خیال همه نمی‌شودها می‌رود که دنیا را ببیند و بشناسد.

بیش از این ظلم بی حد مکن

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۵۴ ق.ظ

خب این کاربر واقعا حرف خاصی برای گفتن نداره آمـــا تو این نیم ساعت قبل امتحان هیچ کار دیگه‌ای نمیتونه بکنه فلذا این صفحه رو باز کرده و هیچ تصمیمی هم برای ادامه کلمات نداره و دستاش خودکار دارن روی صفحه کلید حرکت می‌کنن... 

امروز دو تا امتحان مهم دارم که تقریبا از هردو ناامیدم. دو تا استاد چقر بداخم غیرقابل مذاکره... یک درس تو دانشکده خودمون و یک درس تو دانشکده برق... احساس الانم؛ غم، نگرانی، تشویش، کلافگی، دلتنگی و عصبانیت توأمان هست و برای کمی آروم شدن تصمیم گرفتم اون کتاب مزخرف امتحان دوم که هنوز یک فصلش مونده رو بذارم کنار و با گفتن هرچه بادا باد، صفحه بیان رو باز کردم. 

بر خلاف ادعای اول این متن، الان حس می‌کنم خیلی حرفا برای گفتن دارم. اینکه دانشگاه چطور میتونه ذوق و خلاقیت آدم رو کور کنه. اینکه امیرکبیر چطور یک آدم پر از شوق و آرزو رو به یه آدم کلافه تبدیل می‌کنه... ولی باشه برای بعدها فعلا خیلی خسته‌ام

برام دعا کنید:(

 

 

عنوان هم یک تیکه از آهنگ دوش دوش محمدرضا شجریانه که از صبح داره توی مغزم پلی می‌شه و لزوما ربطی به متن نداره

 

 

نظرات  (۱)

۲۷ دی ۰۰ ، ۱۷:۴۰ یاس ارغوانی🌱

هم زیاد حرف برای گفتن داریم هم نداریم.! یه حالت عجیبیه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی